فاطمه ودندونای بی معرفت
الهی برات بمیرم.این روزا میخوای دوتا دندون از بالا دربیاری.تب،آبریزش بینی،سرفه،سردرد،بهونه گیری و...از حال این روزهاته.یعنی از شنبه17آبان تاروز جمعه که دندون اولیت سر زد کلا همین حال رو داشتی.خدا الهی عمر با عزت به مامان جونی بده که این یه هفته پیششون بودیم و با خاله مرضیه ودایی ها مراقبت بودن وتو هم فقط پیش اونا آروم میگرفتی.مامانم از جوش قلبش درد گرفته بود.مادرای عزیز الان میفهمم مادر یعنی چه؟قدرش و بدونین
اول شیطونیات
ماشالله خیلی شیطون شدی.من کلا شدم بادی گاردت.فدای سرت هرچی خراب میکنی.میخوام مواظب خودت باشم.این روزا چندتا از جا ادویه های قشنگم. و گوشی باباوگوی عروسکی که دوستم واسه تولدم 10سال پیش داده بود،زدی ناکار کردی.فدای سرت
ماشین سواری
اینجا خونه دایی منه عزیزم.آخه خونه داییم دیوار به دیوار مامان جونیه.امروز داریم به نیت مرحوم بابابزرگی شله زرد میپزیم.تو هم سوار ماشین بچگیای فاطمه سارا شدی.