اینجا خونه دایی منه عزیزم.آخه خونه داییم دیوار به دیوار مامان جونیه.امروز داریم به نیت مرحوم بابابزرگی شله زرد میپزیم.تو هم سوار ماشین بچگیای فاطمه سارا شدی.
یا رب
تاتی تاتی
گل نازم امروز 1393/7/30 وقتی خونه مامان جون بودی با توسل به امام حسین که چند روزی بیشتر به شروع ماه محرم نمانده وبا تشویق های دایی جواد بالاخره به راه افتادی و چند قدم راه رفتی.خدا میدونه از خوشحالی روی پاهام بند نیستم.تازه همه رو خبرکردم.انشالله همیشه ثابت قدم ودر راه خدا قدم برداری.
تولده یک سالگی
چه شبها چشم روی هم نذاشتم وپا به پای اشک هات اشک ریختم.چه روزها ساعتها مینشستم و به تو کارهی تو خیره میشدم.چه شبها و روزهایی من و پدر مهربانت به کارهای تو میخندیدیم و ذوق میکردیم وچه تلخ چه شیرین چقدر زود وچقدر دیر تو یک ساله شدی.در باورم نمیگنجد یک سالگی تو و یکسالگی مادرشدنم و یک سالگی پدر شدن همسرم.
اسباب کشی کمک مامان جون
این روز تقریبا آخرای مرداد93 که مامانم اثاث کشی به خونه جدیدشون داشتن،که البته منو تو غیر از خرابکاری،کاری از دستمون بر نمیاد.این تلویزیون که شما روش جلوس فرمودید برای سالهای67یا 68 بوده تلوزیون بچگیای مامانت.که دایی جواد واسه نوستالژی نگهش داشت.
آقا ابوالفضل خوشخواب
اینجا پسر عموت تقریبا 3ماه و نیمه.ابوالفضل چشاش کپی چشای توست.و البته مثل خودت خوشخواب،خوش خوراک و راحت طلب.الهی 1000سال زنده باشه.خدا میدونه اندازه ی تو دوسش دارم.